گروه فرهنگی مشرق - همان روزهاي اول درگيري در سوريه، مسلحين شبانه نزديک حرم حضرت زينب شدند و روي ديوار نوشتند "تساقطي مع النظام" يعني همزمان با نظام، فرو خواهي ريخت. همين شد که بچه شيعه ها از همه جا خودشان را رساندند به منطقه سيده زينب، و با اهالي منطقه همقسم شدند که از حرم و منطقه دفاع کنند. يادم هست با جواني صحبت کردم که مي گفت «ما به ارتش مراجعه کرديم اما جواب درستي نگرفتيم، خودمان رفتيم از بازار سياه با پولي که از مردم جمع کرده بوديم 50 قبضه اسلحه خريديم و شروع کرديم به نوبت کشيک دادن اطراف حرم».
هستههاي اوليه مقاومت مردمي در مقابل فتنه سوريه در همين منطقه شکل گرفت. با جدي تر شدن بحران، و نا آرام شدن مسير فرودگاه و غوطه شرقي -که منطقه سيده زينب هم در همان منطقه قرار دارد، نظام سوريه توجه بيشتري به ماجراي مقاومت مردمي نشان داد و پس از مدتي، سازمان دفاع وطني در سوريه رسميت يافت.
بحران که در سوريه بزرگتر مي شد، محور قطر - عربستان تلاش بي پاياني براي شيعي-سني نشان دادن جنگ انجام ميدادند. آن ها از همان ابتدا نظام سوريه را يک نظام شيعي، در پيوند با نظام شيعي ايران و سازمان شيعي حزب الله جلوه مي دادند، و تلاش مي کردند قاطبه اهل سنت جهان را عليه اين محور تحريک کنند. در واقع در اين جنگ شيعيان زيادي به خاک و خون کشيده شده اند؛ اما تنها گروه مورد تعرض نبوده اند. سلفي هاي تکفيري که در قالب جبهه النصره القاعده درگير جنگ با نظام هستند، همه را مي کشند. براي آنها فرقي بين سني و شيعه و مسيحي وجود ندارد. آنها هرکس را آنطرف لوله تفنگشان ببينند مي کشند. حتي جايي خواندم که در موردي در اطراف حلب، آنها تعدادي از زنان تونسي که به فتواي علماي سلفي براي ارايه خدمات جنسي به خود القاعده به سوريه آمده بودند را به جرم فساد به رگبار بسته بودند.
شواهد اين همه گير بودن کشتار را در منطقه سيده زينب مي شود به وضوح ديد. از ابتداي درگيري ها خانواده هاي زيادي از مذاهب مختلف شيعه و سني، از همه جاي سوريه به اين منطقه پناهنده شده اند. مدير يکي از جمعيت هاي انساندوستانه به من گفت «اين منطقه پيش از بحران حدود 2000 نفر سکنه داشت اما الان بيشتر از 30000 نفر در آن ساکن شده اند». اين خانواده هاي آواره، در هتل هاي اطراف حرم -که پيشتر پذيراي زوار ايراني عتبات سوريه بودند، زندگي مي کنند. يادم هست يک خانواده 8 نفره که دو شهيد هم داده بودند، در يک سوييت 30 متري زندگي مي کردند. پناه آوردن سني ها به منطقه تحت کنترل شيعه ها چه معني ديگري مي توانست داشته باشد؟ جز اينکه مسلحين تکفيري فقط ادعاي جنگ با شيعيان داشتند و در عمل همه را از دم تيغ مي گذراندند؟
منطقه سيده زينب اين روزها به همت شيربچه هاي شيعه امن است. تقريبا همه محافظين حرم، خانواده هايشان در همان هتل ها زندگي مي کنند. در خيابان حرم، هميشه رزمنده هايي را مي بينم که اسلحه بر دوش، گرد و خاک جنگ گرفته، نان و سبزي و خرت و پرت خريده اند و به خانه مي روند، که تا نوبت بعدي پاسشان، استراحت کنند و کار کنند و خرج زندگي در بياورند. يک بار فروشنده يک مغازه لباس زنانه، از من که خريدم طول کشيده بود عذر خواست و رفت توي پرو، تعجب کردم، اما وقتي با لباس نظامي آمد بيرون متوجه شدم. دوباره عذر خواست و گفت نوبت پاسش نزديک است و بايد به فلان جا برود. بيرونم کرد و در مغازه را بست و رفت.
پيشتر خط درگيري به خود حرم نزديک بود و مسلحين روزي چند بار به سمت حرم شليک مي کردند. يک بار يک موشک آرپي جي به يکي از گلدسته ها خورد، يک بار هم يک خمپاره آمد و خورد وسط حياط، کنار آن باغچه کوچکي که درخت پرتقال دارد و سه تا سنگ قبر هم وسطش هست. بعدتر که رفتم، بچه ها عمليات کرده بودند و خط را جلوتر برده بودند و ديگر گلوله ها به حرم نمي رسيد. گاهي البته هنوز هم خمپاره هاي دوربردتر مي زنند، که معمولا به سقف ساختمان هاي بلند مي خورد، تک و توکي هم به کف خيايان مي رسد که شهيد مي گيرد و مجروح مي گيرد.
اين شعارها را جاهاي مختلف دنيا شنيده ام، از مراکز مهم تشيع تا وسط پاريس. و بيشتر شيعه هايي که ديده ام، با غيرت بوده اند. غيرت مي خواهد که به هزار سختي خودت را برساني کنار حرم نوه پيغمبر، دختر علي، جانت را سپر گلوله کني که آسيبي به شعائر تشيع نخورد. حرم براي بچه هاي مدافع، يک چهارديواري آيينه کاري و کاشيکاري شده نيست، حتي از مکان هم فراتر رفته است. الان خانه عمه بزرگ، براي بچه شيعه ها نماد همه اهل البيت است. تا حالا، که شايد هر روز سنگرهاي بچه هاي خطوط پيشاني گلوله باران شده و مسلحين بارها به خطشان زده اند، حتي يکبار هم کسي فرار نکرده است.
همه اين هايي که گفتم، معني اين نمي دهد که جنگ شيعه و سني است در سوريه. اهميت دارد که تاکيد کنم آن طرف خط تکفيري ها هستند. تکفيري ها ادعاي سنت دارند، اما عملکردشان هيچ سنخيتي با اسلام اهل سنت ندارد. آن ها بي محابا آدم مي کشند و جلوي دوربين سينه اش را مي شکافند و جگرش را مي خورند. آن طرف خط سلفي ها اسلحه هاي مدرن آمريکايي و اسراييلي دارند، و فرياد مي زنند ما تا آخرين شيعه را خواهيم کشت. شيعه ها هم هرجا باشند، ذلت نمي پذيرند. اسلحه برمي دارند و دفاع مي کنند. و با افتخار روي پيراهنشان مي نويسند "کلنا عباسک يا زينب" يعني همه ما عباس تو هستيم زينب.
هستههاي اوليه مقاومت مردمي در مقابل فتنه سوريه در همين منطقه شکل گرفت. با جدي تر شدن بحران، و نا آرام شدن مسير فرودگاه و غوطه شرقي -که منطقه سيده زينب هم در همان منطقه قرار دارد، نظام سوريه توجه بيشتري به ماجراي مقاومت مردمي نشان داد و پس از مدتي، سازمان دفاع وطني در سوريه رسميت يافت.
بحران که در سوريه بزرگتر مي شد، محور قطر - عربستان تلاش بي پاياني براي شيعي-سني نشان دادن جنگ انجام ميدادند. آن ها از همان ابتدا نظام سوريه را يک نظام شيعي، در پيوند با نظام شيعي ايران و سازمان شيعي حزب الله جلوه مي دادند، و تلاش مي کردند قاطبه اهل سنت جهان را عليه اين محور تحريک کنند. در واقع در اين جنگ شيعيان زيادي به خاک و خون کشيده شده اند؛ اما تنها گروه مورد تعرض نبوده اند. سلفي هاي تکفيري که در قالب جبهه النصره القاعده درگير جنگ با نظام هستند، همه را مي کشند. براي آنها فرقي بين سني و شيعه و مسيحي وجود ندارد. آنها هرکس را آنطرف لوله تفنگشان ببينند مي کشند. حتي جايي خواندم که در موردي در اطراف حلب، آنها تعدادي از زنان تونسي که به فتواي علماي سلفي براي ارايه خدمات جنسي به خود القاعده به سوريه آمده بودند را به جرم فساد به رگبار بسته بودند.
شواهد اين همه گير بودن کشتار را در منطقه سيده زينب مي شود به وضوح ديد. از ابتداي درگيري ها خانواده هاي زيادي از مذاهب مختلف شيعه و سني، از همه جاي سوريه به اين منطقه پناهنده شده اند. مدير يکي از جمعيت هاي انساندوستانه به من گفت «اين منطقه پيش از بحران حدود 2000 نفر سکنه داشت اما الان بيشتر از 30000 نفر در آن ساکن شده اند». اين خانواده هاي آواره، در هتل هاي اطراف حرم -که پيشتر پذيراي زوار ايراني عتبات سوريه بودند، زندگي مي کنند. يادم هست يک خانواده 8 نفره که دو شهيد هم داده بودند، در يک سوييت 30 متري زندگي مي کردند. پناه آوردن سني ها به منطقه تحت کنترل شيعه ها چه معني ديگري مي توانست داشته باشد؟ جز اينکه مسلحين تکفيري فقط ادعاي جنگ با شيعيان داشتند و در عمل همه را از دم تيغ مي گذراندند؟
منطقه سيده زينب اين روزها به همت شيربچه هاي شيعه امن است. تقريبا همه محافظين حرم، خانواده هايشان در همان هتل ها زندگي مي کنند. در خيابان حرم، هميشه رزمنده هايي را مي بينم که اسلحه بر دوش، گرد و خاک جنگ گرفته، نان و سبزي و خرت و پرت خريده اند و به خانه مي روند، که تا نوبت بعدي پاسشان، استراحت کنند و کار کنند و خرج زندگي در بياورند. يک بار فروشنده يک مغازه لباس زنانه، از من که خريدم طول کشيده بود عذر خواست و رفت توي پرو، تعجب کردم، اما وقتي با لباس نظامي آمد بيرون متوجه شدم. دوباره عذر خواست و گفت نوبت پاسش نزديک است و بايد به فلان جا برود. بيرونم کرد و در مغازه را بست و رفت.
پيشتر خط درگيري به خود حرم نزديک بود و مسلحين روزي چند بار به سمت حرم شليک مي کردند. يک بار يک موشک آرپي جي به يکي از گلدسته ها خورد، يک بار هم يک خمپاره آمد و خورد وسط حياط، کنار آن باغچه کوچکي که درخت پرتقال دارد و سه تا سنگ قبر هم وسطش هست. بعدتر که رفتم، بچه ها عمليات کرده بودند و خط را جلوتر برده بودند و ديگر گلوله ها به حرم نمي رسيد. گاهي البته هنوز هم خمپاره هاي دوربردتر مي زنند، که معمولا به سقف ساختمان هاي بلند مي خورد، تک و توکي هم به کف خيايان مي رسد که شهيد مي گيرد و مجروح مي گيرد.
بين اين شهيدها و زخمي ها از زن حامله و کودک چهار ماهه ديده ام تا پيرهاي سر سفيد. مردم اما جوري که به نوعي عادي شده باشد، دود و گرد انفجار که مي نشيند، جمع مي شوند و آوار جابجا مي کنند و زخمي و شهيد بيرون مي آورند، سر دستشان مي گيرند، و عموما يک چيز را بيشتر مي گويند:
"هيهات منا الذله" همه اين هايي که گفتم، معني اين نمي دهد که جنگ شيعه و سني است در سوريه. اهميت دارد که تاکيد کنم آن طرف خط تکفيري ها هستند. تکفيري ها ادعاي سنت دارند، اما عملکردشان هيچ سنخيتي با اسلام اهل سنت ندارد. آن ها بي محابا آدم مي کشند و جلوي دوربين سينه اش را مي شکافند و جگرش را مي خورند. آن طرف خط سلفي ها اسلحه هاي مدرن آمريکايي و اسراييلي دارند، و فرياد مي زنند ما تا آخرين شيعه را خواهيم کشت. شيعه ها هم هرجا باشند، ذلت نمي پذيرند. اسلحه برمي دارند و دفاع مي کنند. و با افتخار روي پيراهنشان مي نويسند "کلنا عباسک يا زينب" يعني همه ما عباس تو هستيم زينب.
***سید علی فاطمی